English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3947 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access U فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
to fall down U بروی درافتادن
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
the men were locked out U در را بروی کارگران بستند
theatricalize U بروی صحنه اوردن
to eat the leek U بروی مبارک خودنیاوردن
cross U قلم کشیدن بروی
crosser U قلم کشیدن بروی
crosses U قلم کشیدن بروی
You are most welcome . U قدمتان بروی چشم
crossest U قلم کشیدن بروی
To drow ( pull ) a gun on some one . U بروی کسی اسلحه کشیدن
epigynous U واقع بروی تخمدان برمادگی
Where do you want to go this time of night ? U این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
I forbid you to go . Heaven help you if you go ! U اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
He closed the door against the peace agreement. U تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
chest roll U چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
sisyphus U سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
thyself U خودت
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
It's your own fault. U تقصیر خودت است.
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
You yourself said so. U تو خودت این حرف رازدی
Roll the blanket round yourself. U پتو رابدور خودت بپیچ
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
Don't act like you were clueless! U خودت را به کوچه علی چپ نزن!
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
mind your own business U درفکر کار خودت باش
Pick on someone your own size. U برو با هم قدهای خودت طرف بشو
I dare you to tell him yourself . U اگر راست میگه خودت به اوبگه
It wI'll be a feather in your cap . U هر گلی بزنی بسر خودت زدی
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
Get a move on! U خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
You yourself suggested it , didt you ? U مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
matters U موضوع
mattering U موضوع
mattered U موضوع
text U موضوع
issues U موضوع
plotless U بی موضوع
afair U موضوع
propositions U موضوع
theme U موضوع
themes U موضوع
propositioning U موضوع
propositioned U موضوع
texts U موضوع
matter U موضوع
subjected U موضوع
subject U موضوع
question U موضوع
point U موضوع
questioned U موضوع
subjecting U موضوع
motifs U موضوع
motif U موضوع
subjects U موضوع
questions U موضوع
subjects U موضوع ها
topics U موضوع ها
direct objects U موضوع
topic U موضوع
objects U موضوع
themes U موضوع ها
indirect objects U موضوع
objected U موضوع
objecting U موضوع
object U موضوع
criteria U موضوع
topic U موضوع
issue U موضوع
topics U موضوع
proposition U موضوع
issued U موضوع
subject [topic] U موضوع
head U موضوع
cases U موضوع حالت
objecting U موضوع منظره
grievance U موضوع شکایت
subjected U رعایا موضوع
subjects U رعایا موضوع
universe of discourse U موضوع بحث
subjecting U رعایا موضوع
subjects U شیی موضوع
What's behind all this? U موضوع چه است؟
in question U موضوع بحث
objects U موضوع منظره
subjecting U شیی موضوع
side issue U موضوع فرعی
side issues U موضوع فرعی
lemma U مقدمه موضوع
res ipsa loquitur U موضوع گویاست
it is a question of money U موضوع بسته به
privity U موضوع محرمانه
off the track U از موضوع پرت
objective complement U مکمل موضوع
out of question U خارج از موضوع
not to the point U خارج از موضوع
not to point U بیرون از موضوع
monomaniac U دیوانه یک موضوع
in contestation U موضوع بحث
direct objects U موضوع منظره
side show U موضوع فرعی
sides of the question U اطراف موضوع
subject of debate U موضوع دعوی
subject and predicate U موضوع و محمول
subduce U موضوع کردن
objected U موضوع منظره
object U موضوع منظره
indirect objects U موضوع منظره
affaire d'honneur U موضوع شرافتی
at issue U موضوع بحث
sign position U موضوع علامت
beside the question U خارج از موضوع
matter on hand U موضوع بحث
subjected U شیی موضوع
issues U موضوع شماره
business U موضوع تجارت
decades U ده موضوع یا رویداد
decade U ده موضوع یا رویداد
What gives? U موضوع چه است؟
What is happening? U موضوع چه است؟
What's on? U موضوع چه است؟
postulating U اصل موضوع
postulates U اصل موضوع
businesses U موضوع تجارت
a horse of another colour [different colour] U موضوع علیحده
problems U معما موضوع
issues U موضوع دعوی
subject matter U موضوع اصلی
subject matter U مطلب موضوع
irrelevant U خارج از موضوع
issued U موضوع دعوی
issued U موضوع شماره
neither here nor there <idiom> U بیربط به موضوع
issue U موضوع دعوی
issue U موضوع شماره
fair game <idiom> U موضوع تهاجم
What is it all about ? U موضوع چیست ؟
problem U معما موضوع
case U موضوع حالت
What's up? U موضوع چه است؟
subject U شیی موضوع
postulate U اصل موضوع
What's the matter? U موضوع چیه؟
What's wrong? U موضوع چه است؟
What's going on? U موضوع چه است؟
What is the matter? U موضوع چه است؟
What's cooking? U موضوع چه است؟
postulated U اصل موضوع
subject U رعایا موضوع
recitation U تعریف موضوع
recitations U تعریف موضوع
permit goods coveredby U کالای موضوع پروانه
red herring <idiom> U از موضوع اصلی دورکردن
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
name of the game <idiom> U قسمت اصلی یک موضوع
It dawned on me. U بعدش من [آن موضوع را] فهمیدم.
question in dispute U موضوع متنازع فیه
obiter dictum U خارج از موضوع دعوی
matter in hand U موضوع مورد بحث
It deals with ... U موضوع در باره ... است.
reagent U موضوع ازمایش روانی
Recent search history Forum search
1براى خودت ارزش قائل باش
1they have to be self-consistently determined.
1من میخواهم بگویم پایت را خم نکن
1ICR
2make the case? به فارسی چی میشه
1coffee table conversation piece
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی با افزایش حجم ناشی از پرتو تابیده‌شده به سلول‌های سرطانی جاذب نانوذرات طلا
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی به کمک افزایش حجم ناشی از تابش لیزر به سلول های حاوی نانوذرات طلا
0شرمنده ها من نميخواستم انگليسي صحبت كنم خودت اول شروع كردي
1Don't push your luck!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com